سال دوم دانشگاه دانپرس رو شروع کردیم. با توجه به معلومات اون موقعمون تکنولوژی هایی که بنظرمون خوب بود رو انتخاب کردیم. اواسط یا شاید اواخر کار، از نظر علمی خیلی جلوتر از روز اول بودیم. کلی تکنولوژی جدید یاد گرفته بودیم و چندین تکنولوژی جدید هم توی این ۸ ماه کار بوجود اومده بود که خیلی خفن به نظر میومد. و من بعد از این مدت، از خستگی کار بود، یا از درجا زدن، که فکر میکردم از نظر فنی کلی اشتباه کردیم، اگر از فلان زبان استفاده میکردیم، اگر از فلان فریمورک استفاده میکردیم، شاید الان وضعمون خیلی بهتر بود. ولی واقعیت این بود که توی بازاریابی و پیدا کردن نیاز مشتری، نحوه فروش و تبلیغات و پشتیبانی مشکل داشتیم. و از نظر فنی؟ اتفاقا بخاطر وسواس کار ها عقب می افتاد و به بقیه موارد هم ضرر میزد. شاید الان که دو ساله کاری روی پروژه نکردم هم مطمئنم از نظر امنیت و سرعت نیازی به نگرانی آنچنانی نداره ولی... نرم افزاری که کاربر نداره دقیقا چه نیازی به سرعت داره؟؟
این توهم بهینه بودن کار فنی، یکی از بزرگترین مشکلات ما برنامه نویس هاست. اگر کاری که داریم میکنیم استارتآپ باشه که دیگه گندی که میتونه بزنه بیشتر هم هست. چیزی که لازمه یه ساختار درست اولیه، سریع و تمیز جلو بردن کار، ریفکتور در صورت نیاز. کاش انرژی اضافه ای که برای سرعت و امنیت نرم افزار میذاریم رو برای معماری هزینه میکردیم.
البته واضحه که توی همین معماری هم نباید گیر افتاد، در همون حدی که مشتری داریم، در همون حدی که سرمایه داریم باید براش هزینه کرد.
عنوان:
- پنجشنبه ۸ آبان ۹۹